کتاب «یار کجاست؟» سفرنامه 30
روزه حج رحیم مخدومی که انتشارات ملک اعظم منتشر کرده، شرح حال سفر به
سرزمین وحی است که حضرت آیتالله خامنهای آن را «یکی از بهترین
سفرنامههای حج» که خواندهاند میدانند.
کتاب در 180 صفحه و در سال 1372منتشر شده و نویسنده در توضیحی که در
ابتدای این سفرنامه آمده است مینویسد: «حج درس زندگی است و بانگ بیداری، و
فرصت بازگشت برای آنان که قسمتی از عمر خویش را به غفلت گذراندند؛ و این
همه نه تنها در حج، که در لحظه لحظه طبیعت و نیز دیگر عبادات هویداست؛ اما
در حج آشکارتر. هرکس به فراخور گنجایش فهم خویش از این کلاس بزرگ برداشتی
دارد. این دفتر نیز مجموعهای است از برداشت بسیار اندک اینجانب از حج.» عنوان اثر نیز برگرفته از این بیت معروف است: کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود/ حاجی! احرام دگر بند، ببین یار کجاست؟
رهبر انقلاب پس از مطالعه این کتاب، در تقریظی بر آن نگاشتند:
«بار دیگر موسم حج شد و وقت انس و معاشقهی من با سفرنامههای حج. دود
کبابی به ضرورت، با مصداقی از «وصفالعیش، نصفالعیش»؛ و «ماشاءالله کان».
اما بیشک این یکی از بهترین سفرنامههای حج است که من خواندهام. اگر
نگویم بهترین؛ لطیف، پرنکته، ژرفنگر، با روح، موعظهآمیز، گویا و همراه
با هنرمندیهای ادیبانه؛ از قبیل زیبایی قلم، همراهی طنز، اشتمال بر تصویر،
آمیختگی به خیال؛ و... خلاصه اینکه، نوشته زیبا و شیرینی است.»
بنابراین گزارش، ماجرای اطلاع نویسنده از سفر حج نیز جالب است؛ او در اینباره مینویسد: «گوشی را برمیدارم. آقای صفری است، یکی از نویسندهها و محققین خوب دفاع مقدس. میگوید: از سفر اطلاع داری؟ میگویم: کدام سفر!؟ روحم میچرخد توی زیارتگاهها؛ مشهد، دمشق و... میگوید: سفر حج! غافلگیر میشوم. نمیدانم چه بگویم. فقط اشتیاق عجیبی در درونم احساس میکنم که گویی پس از سالها سستی دوباره زنده شده است. اشتیاقی که مرا در عالم خیال، بارها برده بود و به تماشای جای پای اولین قدمهای اسلام و میدان کارزار اولین مجاهدین مسلمان، پیامبر صلیاللهعلیهوآله، امام علی علیهالسلام و یاران با وفایشان؛ حمزه، سلمان، ابوذر، بلال و... میگوید: پانزده نفر از حوزهی هنری هستیم؛ نویسنده، محقق، عکاس، فیلمبردار و...»
به این ترتیب سفر گروهی او به همراه تعدادی دیگر از اعضای حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی شروع میشود. اما شروع این سفر با مشکلاتی همراه است که نویسنده آنها را اینگونه می نویسد: «در این یک ماه گذشته به قدر یک سال دوندگی کردهام. اصلاً فکر نمیکردم عبور از دستاندازهای سفر اینقدر دشوار باشد. بعضی دشواریها پولی بودند و بعضیها صوری. هر دو مثل بختک چمباتمه زده بودند رویم. طوری که به هیچ قیمتی حاضر به فرود نبودند!»